صدای خنده....

(دلت میاد غریبه دستامو بگیره؟؟)

خدایــم ؛ من که از کوی تو بیرون نرود پای خیــالم ... چه بــرانی ، چه بــخوانی ، چه به اوجــم برسانی ، چه به خــاکم بکشانی ... من نه آنم که بــرنجم ... نه تو آنی که بــرانی ...

zizigolooمیگه:

 

یه لحظه صدایی آشنا با خاطراتم.....

صدای خنده ای که یک فصل پیش قند توی دلم آب میکرد.....

تنم لرزید...

دستانم یخ کرد...

جرات برگشتن و پشت سرم را نگاه کردن نداشتم اگه بازم خیال بود چیییییی؟

نگاهم به نگاهش گره خود..........

میخندید ......

شاد بود.........

اما دیگر من را نگاه نمیکرد.........

نگاهش و قلبش و صدایشو عشقش مال دیگری بود.....

ولی شاد بود.........

ولی میخندید.........

ولی از دوری من ناراحت نبود.......

همین که شاد بود مرا بس است.......

در تنهاییم با یاد خنده هایش شاد شادم........



نظرات شما عزیزان:

soha
ساعت22:35---16 مهر 1391
مرا دلسنگ خطاب نکن!!

دل من سنگ نبود !

دل من تنگت بود

اما وقتی،

دل تو تنگ یکی دیگر شد

دل من هم سنگ شد


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 23 / 6 / 1391برچسب:,ساعت 23:31 توسط zizigolo| |

Design By : Night Melody